جدول جو
جدول جو

معنی آش مله - جستجوی لغت در جدول جو

آش مله
نام یکی از مناطق ییلاقی سه هزار تنکابن آش محله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آشرمه
تصویر آشرمه
نمد زین اسب، مجموع زین، نمدزین، تنگ، دهانه و آنچه اسب را با آن می آرایند، ساز، زین افزار، یراغ، یراق، زین و برگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب مژه
تصویر آب مژه
آب مژگان، اشک چشم
فرهنگ فارسی عمید
ماه آب سریانی، مرادف آغوسطس رومی، و رجوع به آب (مدخل دوم) شود
لغت نامه دهخدا
(شُ مَ / مِ)
زین و برگ. یراق اسب، نمدزین.
- آشرمه دریده، بی سروپا، و آن دشنامی است. و رجوع به آدرم و آدرمه و اترمه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
نام محلی میان ایلیجا و مشاورک در راه تبریز به طرابوزان
لغت نامه دهخدا
(بِ مُژَ / ژِ)
اشک:
من شسته به نظاره و انگشت همی گز
وآب مژه بگشاده و غلطان شده چون گوز.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ مَ هََ / هَِ)
ششماهه:
شاخ چو مریم از صفت عیسی شش مهه به بر
کرده بسان مریمش نفخۀ روح شوهری.
خاقانی.
رجوع به ششماهه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ مَ لَ)
نوعی از چادر که بر خود پیچند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گلیم که در خویشتن پیچند. (مهذب الأسماء). رجوع به مشمل شود
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ لَ)
زن پیر گنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیرزن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب مژه
تصویر آب مژه
اشک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو مله
تصویر دو مله
اصلاح نمودن میان قوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتمله
تصویر مشتمله
مشتمله در فارسی مونث مشتمل در بر گیر فرا گیر مونث مشتمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشرمه
تصویر آشرمه
زین وبرگ، یراق اسب
فرهنگ لغت هوشیار
مشمله و مشملا در فارسی: از گیل از گیاهان درختچه ایست از تیره گل سرخیان و از دسته سیبی ها ک بنام ازگیل بیابانی نیز مشهور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشرمه
تصویر آشرمه
((شُ مِ))
آدرم
فرهنگ فارسی معین
((ش ِ شُ لِ قَ لَ))
آشی که از حبوبات و گوشت له شده درست می شود و بیشتر برای نذر و در ایام محرم و صفر درست می کنند، کنایه از هرمجموعه ای که در آن نظم و ترتیب و قاعده ای به کار نرفته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمله
تصویر آمله
آملج
فرهنگ واژه فارسی سره
پرموی و پشمالو
فرهنگ گویش مازندرانی
بند کفل اسب از جنس چرم
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع لاله آباد شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع رودپی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
پولی که هنگام بردن عروس به خانه ی داماد به عروس می دهند تا
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در جنوب شرقی بندرگز
فرهنگ گویش مازندرانی
ماده سگ هر جایی
فرهنگ گویش مازندرانی
ترساندن کسی با چشم غره، زهرچشم
فرهنگ گویش مازندرانی
آتش گاه، اجاق، بار گذاشتن غذا بر روی اجاق گلی، اجاق و متعلقات آن
فرهنگ گویش مازندرانی
شربت رب انار، افشره
فرهنگ گویش مازندرانی
ظاهرساز چاپلوس متملق
فرهنگ گویش مازندرانی
ظاهرسازی چاپلوسی
فرهنگ گویش مازندرانی
اجاق گلی با سوخت هیزم
فرهنگ گویش مازندرانی
شوهرخواهر داماد
فرهنگ گویش مازندرانی
مهره هایی که عوام برای دفع چشم و اجنه به خود بندند، مهره
فرهنگ گویش مازندرانی
توله خرس
فرهنگ گویش مازندرانی
تاول
فرهنگ گویش مازندرانی